رمان های عاشقانه

دوستان یک خبر خوب .... قسمت هفتم رمان هری پاتر با نام «کودک نفرین شده » تمام شد و احتمالا به زودی رونمایی عمومی میشه ..... این رمان رو جی کی رولینگ به کمک دو نویسنده ی دیگه که متاسفانه نامشون رو به یاد ندارم نوشته شده ..... یک نمایش از «کودک نفرین شد» روی پرده رفته .... فعلا هم جزئیاتی از اون رو در دست رس نداریم .. به محث شنیدن بقیه ی خبر بهتون اطلاع میدم ....

درضمن دوستان یه خبر بد .... واقعا من وقت نوشتن رمان رکسانه و اسکندر رو ندارم و ازتون عذر خواهی میکنم .. یه اتفاقاتی اتفاق افتاد که متاسفانه وقتش روندارم ... شاید در اینده این رمان رو براتون بزارم .....

فعلا .....

خوب دوستان حتما می دونید که نودهشتیا از هم پاشیده ... من دوباره رمانم رو توی نگاه دانلود گذاشتم :

forum.negahdl.com/threads/85210/

خوب یه ذره هم داستان عوض شد و جناییش کردم .... خوب داستان درمورد همون دختره بود که مامان و باباش با دلایل مسخرشون پسر جلوه اش دادن و زندگی این دختر رو زهر کردن ... بعدش هم با اصلان آشنا شد و ارسام هم ازش باج خواست ... بعدش هم درنا از طریق اصلان میفهمه که تمام اینا نقشه ی یه باند بوده ... بعد هم میدزدنشون و کمکم در همین بین اصلان و درنا عاشق هم میشن و وقتی از دست اون گروه خلاص میشن ، و بعد از اتفاقات زیادی که میوفته با هم دیگه ازدواج میکنن .... حتما بخونین ......

واقعا این رمان جزو بهترین رمان هایی هست که خوندم . یه داستان جنایی ...

دختر داستان یه دختر معمولی و پسر بازه و به قول خودمون با پسرا دوست میشه و تیغشون میزنه .. این دختر از یه خانواده ی سطح پایین هستش و پدرش به خاطر مصرف مواد مخدر مرده و مادرش و خواهراش از راه فروش سبزی درآمد زایی می کنند . این دختر که اسم اصلیش جمیلس ولی دوستاش بهش میگن پارلا از چهاده سالگی توی آریشگاه کار می کرده و کار مادرش رو یه جور کسر شان میدونسته .. تا اینکه با یه پسر به اسم کیوان دوست میشه ... کیوان پسر خودخواهی بود ولی اونو به یه پارتی دعوت کرد .. توی اون پارتی مامورا میریزن و خیلی ها در میرن ولی پارلا به خاطر نامردی کیوان دستگیر میشه ... پارلا برای انتقام از کیوان میره و با دوستش دوست میشه .. اسم اون پسر علیرضاست .. هم زمان یکی از دوستای پارلا که اسمش ساقی بوده هم با علیرضا دوست بوده ... بعد از مدتی پارلا توسط یکی از ماموران پلیس که بار اول در دستگیری پارتی اش اورا دیده بود متوجه میشود که علیرضا به سه دختر تجاوز کرده و سرنوشت تلخ آنها را میگوید ... از ان جایی که انها میخواستند جرم اورا ثابت کنند از پارلا میخواهند فیلم سیاهی که از دختران گرفته را از خانه اش بدزدند ... انها موفق نمیشوند ... بعد ها پارلا میفهمد که ماجرا این نیست و فرخ پدر علیرضا رئیس یک باند تبهکارانه است که کسانی که مشکلاتی برای باند های دیگر ایجاد میکنند را میکشند ... بعد از آن علیرضا واقعا عاشق پارلا شده و با دوز و کلک سعی میکند اورا نیز با خود پیش پدرش ببرد ....

... بقیش رو برید بخونید طولانیه ... ولی پایان خوشه و آخر سر هم پارلا با همون پلیسه ازدواج میکنه .. اسمشم سیاوش بود ...

http://niazresi.ir

دوستان به این وب مراجعه کنید ... درمورد نیازمندی هاست ..

بازم سلام دوستان بازم با یه رمان دیگه اومدم ....رمان ستاره پنهان ..... داستان درمورد دختریه که یه سوء تفاهم زندگیه عادیشو از هم میپاشه و از یه دختر ساده تبدیل به یه ادم پررو و بی ادب و بی حجاب میشه ... خانوادش هم همیشه ی خدا بهش غر میزدن برای همین دختره تصمیم میگیره پیش پدر بزرگش زندگی کنه و چند ماهی وضعیت همین بود تا اینکه اون پیرمرد میمیره و این میشه یه مشکل دیگه چنکه وراث میخوان اون خونه رو خراب کنن و یه برج بسازن .... یه پسره مذهبی که معماره مسئولیت طراحی نقشه رو به عهده میگیره و این میشه سرآغاز ورودش به اون خونه و اشنایی با اون دختر .... البته اونها یه فامیلی دوری با هم داشتن و پسره به دلیل همین اشنایی ها از اون دختر متنفره تا اینکه که کمکم به دختر تذکر میده و اون هم طوری جوابش رو میده که دهانش بسته بشه .... و فکر کنه که دختره کار بد میکنه ! ولی بعد از مدتی میفهمه که دختره بهش دروغ میگفته و کمکم عاشقش میشه ...

داستان تخیلی هم میشه ، بعد از کلی اتفاق باحال دختره میفهمه که چیزی که تو وصیت نامه پدربزرگش درمورد خودش( قالیچه ترنج ) به ارث برده یه جور طلسمه که صاحبانش رو خیالی و دیوانه نشان میداده .... و یک جورهایی از دختر خواسته که اون طلسم رو باطل کنه و اون همراه همون پسر تصمیم میگیرین همین کارو بکنن ......

حتما بخونین از نظرم جزو رمان های خیلی خوبه ......

سلام دوستان بازم اومدم با یه رمان دیگه .. خوب این یه رمان درمورد یه دختره بازهم .. داستان از جایی شروع میشه که دختر بعد از فوت پدرش که سکته کرده و فلج شدن مادرش باید خرج خودشو و اونو و خواهر کوچکش رو دربیاره ... چند جا میره ولی چیزهایی میبینه که خوب نیست و برای همین تصمیم میگیره بگه متاهله و برای محکم کاری بگه باردار هم هست ... اینجا با پسری عجیب روبه رو میشه ... کم کم اتفاقاتی میوفته که دختر مجبور به زندگی در عمارت انها میشه و کم کم عاشق پسره میشه ... اما پسره یه بار ازدواج کرده و ......

دیگه خودتون بخونین مزش میپره .... نویسندش هم خانوم : منیر مهر نیزی مقدم هستند ...

امیدوارم خوشتون بیاد .....

بازم سلام ..... باز هم یه رمان دیگه که اسمش اسمان اذره و از نظرم خیلی قشنگه ....

این رمان درمورد یه دختر روستایی که با یه پسر فقیر عقد میکنه و بعد برای کنکور تمرین میکنن و دختره دکتری قبول میشه و پسره معماری ولی دانشگاه ازاد .. با تشویق دختره درسشون رو ادامه میدن تا اینکه تو تهران به وضع بدی میوفتن و ازشون دزدی میکنن و شهریه دانشگاه پسر رو میدوزدن .. بعدش هم اتفاقاتی میوفته که پسره به عنوان یه خواننده کارش رو شروع میکنه و کم کم باهمسرش بد میشه .... در اخر هم با ماجراهای زیاد طلاق میگیرن .. دختره زندگی سختی رو میگذرونده و حتی مدتی معتاد میشه ولی بعدش با سردی دنبال درس میره و به کارهایی دست میزنه که بی نهایت وحشتناک هستند .. تا اینکه یه مرد به نام جانیار وارد زندگیش میشه و سعی میکنه اونو با همسرش اشتی بده و ...

خیلی باحاله ولی بقیش رو نمیگم که مزش بپره خودتون بخونید ! فعلا

سلام دوستان عزیزم ... ببخشید این مدت نبودم . امتحان دارم ایشاالله زودتر مدرسه ها تموم بشه تا تمام وقت برای معرفی و نوشتن رمان ها وقت بزارم ولی متاسفانه حالا امکانش وجود نداره .. خوب این بار هم میخوام یه رمان دیگه رو معرفی کنم ... اسطوره یه رمان معروف و خیلی زیباست که میتونم بگم بهترین رمانیه که به عمرم خوندم ... داستان درمورد دختر فقیریه که با زحمت دانشگاه تهران قبول میشه و از همون اول عاشق یه پسر میشه که 15 سال از خودش بزرگتره ولی پسر اصلا درست اونو نمیشناخته .. دوستش هم که میدونسته وضعیت مالی خوبی ندارن بهش پیشنهاد کاری میده و خودش اونو براش جور میکنه ، اونم تو شرکت دیاکو .. همون پسر . پسر همیشه اونو به عنوان یه خواهر میدیده ولی برادرش که ادم سردی بوده عاشقش میشه ...

وای خیلی غمگینه ولی پایان شاده بخونید حتما ... اصلا کارای پگاه عزیزم محشره ... فعلا

اموزش بافتنی :

http://shop.panizz.com/product.php?id=31

سلام دوستان گلم

میدونین وقتی شروع به خوندن هری پاتر کردم مدام داشتم فکر میکردم چرا من نتونم یه رمان این شکلی بنویسم ؟ چرا من نتونم به معروفیت جی کی رولینگ بشم ؟

و به همین ترتیب شروع به نوشتن یه رمان جدید کردم که هنوز اسمی براش نذاشتم .. تو ایران هم اتفاق میوفته و این یه مزیته چون من هرچی رمان تخیلی ایرانی خوندم همگی یه حالت خارجکی دارن ووو....

.. خیلی بد نشده از نظر خودم .. تابستون میفتم دنبال کارهای چاپش ... شاید هم قبل ازاون براتون به صورت پستی بگذارم ... معلوم نیس .... خواستم فقط با شما درمیون بذارم .. راستی قول رکسانه و اسکندر رو داده بودم ... بد بختانه دوستم هنوز نخونده ببخشید ...